سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :49
بازدید دیروز :0
کل بازدید :8369
تعداد کل یاداشته ها : 17
103/9/5
10:4 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
yalda rad[14]
من از اون دسته آدماییم که تازه دارم خودمو میشناسم و واسه همینه که این وبلاگو ساختم چون میخوام خودمو بهتر بشناسم .تو این وبلاگ هر چیزی میشه پیدا کرد و من سعیمو میکنم که تازه ترین و خوشگل ترین مطالبی رو که تو هرجایی میخونم یا میشنوم و یا مطالبی رو که حس میکنم باید یه جا بنویسمشونو تو وبلاگم یادداشت کنم.امیدوارم خوشتون بیاد

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

زنی در سالن انتظار فرودگاه کلوچه وروزنامه خرید وروی صندلی نشست.کناراومردی نشسته بودکه اوهم روزنامه میخواند.زن شروع کردبه خوردن کلوچه اش که آنرا روی صندلی گذاشته بود.ناگهان متوجه شدکه مرد هم تکه ای از کلوچه اورا برداشته ومیخورد.زن چیزی نمی گفت؛ولی این قضیه همچنان ادامه داشت.یواش یواش عصبانی میشد ولی به روی خودش نمی -اورد.شروع کرددردلش به او بدوبی راه گفتن؛عجب آدم پررویی!درکمال آرامش ازکلوچه ها می خورد بی آنکه حتی اجازه گرفته باشد.درهمین افکار بود که مرد آخرین دانه ی کلوچه را هم نصف کر‍‍‍د؛نصف آنرا خودش خورد و نصف دیگر را برای زن گذاشت.زن که از خونسردی مرد به شدت کلافه شده بود باغیظ ازسر جایش بلندشد و سالن راترک کرد.چند دقیقه بعد وقتی روی صندلی هواپیما نشسته بود کیفش راباز کرد تا شکلاتی بیرون بیاورد.کلوچه سر جایش بود و اصلا آنرا بیرون نیاورده بود.